کاربری جاری : مهمان خوش آمدید
 
خانه :: مقتل


شهادت حضرت امام محمد باقر علیه‌السلام

درباره : امام محمد باقر علیه السلام
منبع : الخرائج و الجرائح ج ۲ ص ۲۳۰و بحار الأنوار ج ۴۶ ص ۳۲۹، الارشاد مفيد، ج ۲، ص ۱۵۸؛ اعلام الورى، ص ۲۶۴

اکثر مورخین سال شهادت امام محمد باقر علیه‌السلام را ۱۱۴هجری می دانند و تنها مسعودی و محدث اربلی در گزارشی متفاوت سال ۱۱۷ را به عنوان سال شهادت حضرت ذکر کرده‌اند. مسعودی مروج الذهب ج ۳ ص ۲۳۲، محدث اربلی، کشف الغمه ج۲ ص ۱۱۹، مورخین در ماه شهادت ایشان از سه ماه ربیع الأول، ربیع الثانی و ذیحجه نام برده‌اند لیکن هیچ کدام برای دو ماه اول ( ربیع الاول و ربیع الثانی )روز تعیین نکرده‌اند. الف) شیخ شهید هفتمین روز ماه ذیحجه را به عنوان روز شهادت امام باقر علیه‌السلام تعیین و اعلام کرده‌اند الدروس شهید اول ج۲ ص ۱۲، علامه امین عاملی اعیان الشیعه ص ۶۵۰، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۶ ص ۲۱۷، و جلاء العیون ص ۸۶۵، شیخ عباس قمی فیض العلام  ص۱۵۳ و منتهی الآمال ص ۱۳۲۸، مرحوم خراسانی منتخب التواریخ ص۳۶۴ . گرچه هفتم ذیحجه تنها روزی است که برای شهادت امام باقر علیه‌السلام اعلام شده است اما طبرسی و فتال نیشابوری علاوه بر ذکر نام کلی ذیحجه به عنوان ماه شهادت آن حضرت در ادامه گزارششان ماه ربیع الاول را نیز ماه شهادت امام باقر ذکر کرده‌اند. علامه طبرسی، اعلام الوری ج ۱ ص ۴۹۸، فتال نیشابوری، روضة الواعظین ص ۲۴۳، علامه مجلسی، بحارالأنوار ج۴۶ ص۲۱۲ 


ب ) همچنین ابن شهر آشوب طبری شیعه و فتال نیشابوری همچون علمای فوق الذکر نوشته‌اند به روایتی هم شهادت آن امام همام در ماه ربیع الثانی بوده است. ابن شهرآشوب، مناقب آل ابیطالب ج۴ ص ۲۱۰، فتال نیشابوری، دلائل الامامة: ۲۱۵،  روضة الواعظین ص ۲۴۳، ج ) بعضی دیگر از مورخین و علما همچون مرحوم کلینی، شیخ مفید و محدث اربلی نیز بدون تعیین روز و یا ماه شهادت امام باقر علیه‌السلام تنها به تعیین سال شهادت آن حضرت بسنده کرده‌اند. مرحوم کلینی، الکافی ج ۱ ص ۴۷۲، شیخ مفید، الارشاد ج۲ ص ۱۵۸، شیخ طوسی، التهذیب ج ۶ ص ۷۷، محدث اربلی، کشف الغمه ج۲ ص ۱۱۹. 

ابن شهر آشوب می نویسد شهادت او در ايّام خلافت هشام بن عبد الملك بوده که گفته شده آن حضرت را ابراهيم بن وليد بن عبد الملك بن مروان به زهر شهيد كرده است « مناقب ابن شهر آشوب، ج ۴، ص ۲۲۸؛ الفصول المهمه، ص ۲۱۸» البته به روایتی نیز به امر هشام بن عبد الملك لعنة الله علیه بوده است « بحار الأنوار، ج ۴۶، ص ۲۱۷»

بنا به اتّفاق تمام مورخین قبر مقدّس آن حضرت در بقيع در پهلوى پدر و عموی بزرگوار خود حضرت امام حسن علیه‌السلام می‌باشد. كلينى به سند معتبر روايت كرده است كه چون حضرت امام محمّد باقر علیه‌السلام به شهادت رسید امام صادق علیه‌السلام هر شب چراغی در حجره ‏اى كه آن حضرت در آن حجره به شهادت رسیده بودند روشن می‌کردند. « الكافى، ج ۳، ص ۴۷۲؛ جلاء العيون، ص ۸۵۱- ۸۶۵»

و در بصائر الدّرجات نقل است كه حضرت امام جعفر صادق علیه‌السلام فرمود كه: در شب شهادت پدر بزرگوار خود به نزد آن حضرت رفتم كه با او سخن بگويم، مرا اشاره كرد كه دور رو، و با كسى رازى می‌گفت كه من او را نمى‏ ديدم، يا آن كه با پروردگار خود مناجات می‌كرد، پس بعد از ساعتى به خدمت او رفتم فرمود كه: اى فرزند گرامى! من در اين شب دار فانى را وداع می‌كنم و به رياض قدس ارتحال مى‏ نمايم. و در اين شب پدرم حضرت علىّ بن الحسين علیه‌السلام براى من شربتى آورد كه من آشاميدم و مرا بشارت لقاى حقّ تعالى داد.  أَتَى أَبَا جَعْفَرٍ لَيْلَةَ قُبِضَ وَ هُوَ يُنَاجِي فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ بِيَدِهِ أَنْ تَأَخَّرْ فَتَأَخَّرَ حَتَّى فَرَغَ مِنَ الْمُنَاجَاةِ ثُمَّ أَتَاهُ فَقَالَ أَنْ يَا بُنَيَّ هَذِهِ اللَّيْلَةُ الَّتِي أُقْبَضُ فِيهَا وَ هِيَ اللَّيْلَةُ الَّتِي قُبِضَ فِيهَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ وَ حَدَّثَنِي أَنَّ أَبَاهُ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ أَتَاهُ بِشَرَابٍ فِي اللَّيْلَةِ الَّتِي قُبِضَ فِيهَا وَ قَالَ اشْرَبْ هَذَا فَقَالَ‏ يَا بُنَيَّ إِنَّ هَذِهِ اللَّيْلَةُ الَّتِي وُعِدْتُ أَنْ أُقْبَضَ فِيهَا فَقُبِضَ فِيهَا « بحار الأنوار، ج ۴۶، ص ۲۱۳ به نقل از بصائر الدرجات، ص ۴۸۲»

و اما در مورد کیفیت و نحوۀ شهادت آن حضرت قطب راوندى به سند معتبر از امام جعفر صادق علیه‌السلام روايت كرده كه زيد بن الحسن با پدرم مخاصمه‌اى داشت و مى‏ گفت: فرزند امام حسن علیه‌السلام كه فرزند بزرگتر است اولى است از فرزند امام حسين علیه‌السلام بر جانشینی پیامبر؛ پس به نزد پدرم آمد و گفت: بيا برويم به خانه قاضى. پدرم او را نصيحت كرد و گفت: از اين دعوى ناحق بگذر و با دوستان خدا بى‏ جهت دشمنی مكن، اگر می خواهى معجزه ‏اى بر تو نشان دهم كه بدانى حق با من است، بدان كه كاردى در دست دارى و از من پنهان كردهاى، اى كارد به قدرت خدا به سخن درآ و گواهى بده براى من، ناگاه كارد از دست او جدا شد و بر زمين افتاد و به زبان فصيح گفت: اى زيد توئى ستمكار و حضرت امام محمّد باقر علیه‌السلام احق و  سزاوارتراست از تو، اگر دست از دشمنی بر ندارى تو را هلاك مىكنم، زيد از مشاهده اين حال بیهوش شد و افتاد؛ پس پدرم دست او را گرفت و بلند کرد و فرمود: اگر به سخن آيد اين سنگى كه بر روى او ايستاده‌ايم آيا قبول مىكنى حق با من است؟ گفت: بلى، پس سنگ از آن قسمت كه زيد بر آن ايستاده بود به حركت درآمد به شدتى كه نزديك بود شكافته شود، و از آن جانبى كه پدرم بر روى آن ايستاده بود حركت نكرد، آن سنگ به سخن آمد و گفت: اى زيد تو ستم مىكنى و محمّد باقر علیه‌السلام اولى است بر جانشینی پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم پس دست از او بردار وگرنه تو را به قتل ‏رسانم. باز زيد مدهوش شد و بر زمين افتاد. پدرم او را بهوش آورد و فرمود كه: اگر  اين درختى كه نزديك ماست به سخن آيد و براى من گواهى دهد آيا باور خواهى كرد؟ گفت: آری، پس به خواست پدرم آن درخت به قدرت خدا زبان گشود و گفت: تو ستمكارى و محمّد بن علی علیه‌السلام سزاوارتر است به حق از تو، دست از اين سخن بردار  وگرنه تو را هلاك كنم، پس زيد مدهوش شد و افتاد، و پدرم او را بهوش آورد. زيد با دیدن این معجزات سوگند ياد كرد كه ديگر با پدرم دشمنی نكند، و حضرت‏ برگشت، اما زيد در همان روز راهی شام شد و به نزد (هشام بن) عبد الملك بن مروان رفت و به او گفت: به نزد تو آمده ‏ام از پيش جادوگر و دروغ‏گوئى كه حلال نيست او را زنده بگذارى، و آنچه ديده بود نقل كرد و گفت: شمشير، زره، انگشتر، عصا و متروكات حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نزد اوست، بفرست و آنها را از او بطلب، اگر آنها را نفرستد تو از براى كشتن او بهانه خواهی داشت، و نزد مردم معذور خواهى بود. پس عبد الملك به والى مدينه نوشت كه: هزار درهم براى محمّد بن على علیه‌السلام بفرست و اسلحه و زره حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم را از او بطلب، پس والى مدينه به خانه پدرم آمد و نامه عبد الملك را بر او خواند، پدرم چند روز مهلت خواست اموالی تا همچون شمشير، زره، عصا، انگشتر و ... مهيّا كرد و براى والى فرستاد، والى مدینه هم آنها را براى عبد الملك فرستاد، و عبد الملك با ديدن آنها بسيار شاد شد ولی زيد گفت: تو را بازى داده است و هيچ ‏يك از اينها از وسائل پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم نيست. پس عبد الملك به پدرم نوشت كه: مال ما را گرفتى و آنچه طلب كرده بوديم براى ما نفرستادى، پدرم در جواب او نوشت كه: آنچه من ديدم براى تو فرستادم، خواهى باوركن و خواهى باور مكن، پس به ظاهر عبد الملك تصديق آن حضرت كرد، و اهل شام را جمع کرد و گفت: اينها متاع هاى پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم است كه براى من فرستاده‌اند. و به حسب ظاهر زيد را گرفت و زندانی کرد و نامه‌اى نوشت به پدرم كه: پسر عمّت را براى تو فرستادم كه تو او را تأديب نمائى و در خدمت تو باشد، و زينى از براى آن حضرت فرستاد كه بر آن سوار شود. چون زيد را به خدمت امام علیه‌السلام آوردند، حضرت به نور امامت دانست كه آنها همه مكر و حيله است، و آن ملعون زيد را فرستاده است كه آن حضرت را شهيد كند، پس آن امام مظلوم به زيد گفت: واى بر توگناه بزرگی را مرتکب می شوی، گمان می‌كنى كه من نمىدانم چه قصدی داری؟ من حتی می‌دانم اين زين را از چوب كدام درخت ساخته اند، و در آن چه چيز تعبيه كرده ‏اند، و ليكن چنين مقدّر شده كه شهادت من به اين نحو باشد. پس آن زين را به امر خليفه ملعون بر اسب زدند و حضرت را سوار کردند، زهر تعبیه شده در زین به بدن امام علیه‌السلام سرایت کرد و بدن مكرّمش ورم كرد و آثار موت در خود مشاهده نمود، پس فرمود كه كفن هاى آن جناب را حاضر كردند، و در ميان آن، جامههاى سفيد بود كه حضرت در آنها احرام بسته بود، فرمود كه: آنها را در ميان كفن هاى من قرار بدهيد؛ و سه روز در درد و الم و مشقّت بود، و در روز سوّم دعوت حق را لبیک گفت. پس حضرت صادق علیه‌السلام فرمود: آن زين نزد ما آويخته است، و هر وقت در آن نظر می‌كنيم، شهادت آن بزرگوار به خاطر می‌آوريم، و چنان آويخته خواهد بود تا طلب خون خود را از دشمنان خود بكنيم.( با اندکی تلخیص قطب راوندی، الخرايج، ج ۲ ص ۲۳۰و بحار الأنوارج‏ ۴۶،ص: ۳۳۰) 

توضیح ضروری: در حاشیه کتاب الخرائج و دیگر کتب معتبر در ذیل این روایت آمده است که عبدالملک در زمان امام سجاد به درک واصل شد و در این روایت احتمالاً  هشام بن عبدالملک بوده است که در کتب کلمۀ « هشام بن» از قلم افتاده است

متن عربی روایت: الخرائج و الجرائح رُوِيَ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه‌السلام قَالَ: كَانَ زَيْدُ بْنُ الْحَسَنِ- يُخَاصِمُ أَبِي فِي مِيرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ ص- وَ يَقُولُ أَنَا مِنْ وُلْدِ الْحَسَنِ وَ أَوْلَى بِذَلِكَ مِنْكَ- لِأَنِّي مِنْ وَلَدِ الْأَكْبَرِ- فَقَاسِمْنِي مِيرَاثَ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وَ ادْفَعْهُ إِلَيَّ- فَأَبَى أَبِي فَخَاصَمَهُ إِلَى الْقَاضِي- فَكَانَ زَيْدٌ مَعَهُ إِلَى الْقَاضِي- فَبَيْنَمَا هُمْ كَذَلِكَ ذَاتَ يَوْمٍ فِي خُصُومَتِهِمْ- إِذْ قَالَ زَيْدُ بْنُ الْحَسَنِ لِزَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ اسْكُتْ يَا ابْنَ السِّنْدِيَّةِ- فَقَالَ زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ أُفٍّ لِخُصُومَةٍ تُذْكَرُ فِيهَا الْأُمَّهَاتُ- وَ اللَّهِ لَا كَلَّمْتُكَ بِالْفَصِيحِ مِنْ رَأْسِي أَبَداً حَتَّى أَمُوتَ- وَ انْصَرَفَ إِلَى أَبِي فَقَالَ يَا أَخِي إِنِّي حَلَفْتُ بِيَمِينٍ ثِقَةً بِكَ- وَ عَلِمْتُ أَنَّكَ لَا تَكْرَهُنِي وَ لَا تُخَيِّبُنِي- حَلَفْتُ أَنْ لَا أُكَلِّمَ زَيْدَ بْنَ الْحَسَنِ وَ لَا أُخَاصِمَهُ- وَ ذَكَرَ مَا كَانَ بَيْنَهُمَا فَأَعْفَاهُ أَبِي وَ اغْتَمَّهَا زَيْدُ بْنُ الْحَسَنِ- فَقَالَ يَلِي خُصُومَتِي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ- فَأُعْتِبُهُ وَ أُؤْذِيهِ فَيَعْتَدِي عَلَيَّ فَعَدَا عَلَى أَبِي فَقَالَ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ الْقَاضِي- فَقَالَ انْطَلِقْ بِنَا فَلَمَّا أَخْرَجَهُ قَالَ أَبِي يَا زَيْدُ- إِنَّ مَعَكَ سِكِّينَةً قَدْ أَخْفَيْتَهَا- أَ رَأَيْتَكَ إِنْ نَطَقَتْ هَذِهِ السِّكِّينَةُ الَّتِي تَسْتُرُهَا مِنِّي- فَشَهِدَتْ أَنِّي أَوْلَى بِالْحَقِّ مِنْكَ أَ فَتَكُفُّ عَنِّي- قَالَ نَعَمْ وَ حَلَفَ لَهُ بِذَلِكَ فَقَالَ أَبِي- أَيَّتُهَا السِّكِّينَةُ انْطِقِي بِإِذْنِ اللَّهِ- فَوَثَبَتِ السِّكِّينَةُ مِنْ يَدِ زَيْدِ بْنِ الْحَسَنِ عَلَى الْأَرْضِ- ثُمَّ قَالَتْ يَا زَيْدُ أَنْتَ ظَالِمٌ- وَ مُحَمَّدٌ أَحَقُّ مِنْكَ وَ أَوْلَى- وَ لَئِنْ لَمْ تَكُفَّ لَأَلِيَنَّ قَتْلَكَ- فَخَرَّ زَيْدٌ مَغْشِيّاً عَلَيْهِ فَأَخَذَ أَبِي بِيَدِهِ فَأَقَامَهُ- ثُمَّ قَالَ يَا زَيْدُ أَ رَأَيْتَ إِنْ نَطَقَتِ الصَّخْرَةُ الَّتِي نَحْنُ عَلَيْهَا أَ تَقْبَلُ- قَالَ نَعَمْ فَرَجَفَتِ الصَّخْرَةُ الَّتِي مِمَّا يَلِي زَيْدٌ- حَتَّى كَادَتْ أَنْ تُفْلَقَ وَ لَمْ تَرْجُفْ مِمَّا يَلِي أَبِي- ثُمَّ قَالَتْ يَا زَيْدُ أَنْتَ ظَالِمٌ وَ مُحَمَّدٌ أَوْلَى بِالْأَمْرِ مِنْكَ- فَكُفَّ عَنْهُ وَ إِلَّا وَلِيتُ قَتْلَكَ فَخَرَّ زَيْدٌ مَغْشِيّاً عَلَيْهِ- فَأَخَذَ أَبِي بِيَدِهِ وَ أَقَامَهُ- ثُمَّ قَالَ يَا زَيْدُ أَ رَأَيْتَ إِنْ نَطَقَتْ هَذِهِ الشَّجَرَةُ تَسِيرُ إِلَيَّ أَ تَكُفُّ- قَالَ نَعَمْ فَدَعَا أَبِي علیه‌السلام الشَّجَرَةَ- فَأَقْبَلَتْ تَخُدُّ الْأَرْضَ حَتَّى أَظَلَّتْهُمْ- ثُمَّ قَالَتْ يَا زَيْدُ أَنْتَ ظَالِمٌ وَ مُحَمَّدٌ أَحَقُّ بِالْأَمْرِ مِنْكَ- فَكُفَّ عَنْهُ وَ إِلَّا قَتَلْتُكَ فَغُشِيَ عَلَى زَيْدٍ فَأَخَذَ أَبِي بِيَدِهِ وَ انْصَرَفَتِ الشَّجَرَةُ إِلَى مَوْضِعِهَا- فَحَلَفَ زَيْدٌ أَنْ لَا يَعْرِضَ لِأَبِي وَ لَا يُخَاصِمَهُ- فَانْصَرَفَ وَ خَرَجَ زَيْدٌ مِنْ يَوْمِهِ إِلَى عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ مَرْوَانَ- فَدَخَلَ عَلَيْهِ وَ قَالَ أَتَيْتُكَ مِنْ عِنْدِ سَاحِرٍ كَذَّابٍ- لَا يَحِلُّ لَكَ تَرْكُهُ وَ قَصَّ عَلَيْهِ مَا رَأَى- وَ كَتَبَ عَبْدُ الْمَلِكِ إِلَى عَامِلِ الْمَدِينَةِ- أَنِ ابْعَثْ إِلَيَّ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ مُقَيَّداً- وَ قَالَ لِزَيْدٍ أَ رَأَيْتَكَ إِنْ وَلَّيتُكَ قَتْلَهُ قَتَلْتَهُ قَالَ نَعَمْ- قَالَ فَلَمَّا انْتَهَى الْكِتَابُ إِلَى الْعَامِلِ أَجَابَ عَبْدَ الْمَلِكِ- لَيْسَ كِتَابِي هَذَا خِلَافاً عَلَيْكَ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَا أَرُدُّ أَمْرَكَ- وَ لَكِنْ رَأَيْتُ أَنْ أُرَاجِعَكَ فِي الْكِتَابِ نَصِيحَةً لَكَ وَ شَفَقَةً عَلَيْكَ- وَ إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي أَرَدْتَهُ لَيْسَ الْيَوْمَ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ- أَعَفَّ مِنْهُ وَ لَا أَزْهَدَ وَ لَا أَوْرَعَ مِنْهُ- وَ إِنَّهُ لَيَقْرَأُ فِي مِحْرَابِهِ- فَيَجْتَمِعُ الطَّيْرُ وَ السِّبَاعُ تَعَجُّباً لِصَوْتِهِ- وَ إِنَّ قِرَاءَتَهُ كَشِبْهِ مَزَامِيرِ دَاوُدَ- وَ إِنَّهُ مِنْ أَعْلَمِ النَّاسِ وَ أَرَقِّ النَّاسِ وَ أَشَدِّ النَّاسِ اجْتِهَاداً وَ عِبَادَةً- وَ كَرِهْتُ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ التَّعَرُّضَ لَهُ- فَ إِنَّ اللَّهَ لا يُغَيِّرُ ما بِقَوْمٍ حَتَّى يُغَيِّرُوا ما بِأَنْفُسِهِمْ- فَلَمَّا وَرَدَ الْكِتَابُ عَلَى عَبْدِ الْمَلِكِ- سُرَّ بِمَا أَنْهَى إِلَيْهِ الْوَالِي وَ عَلِمَ أَنَّهُ قَدْ نَصَحَهُ- فَدَعَا بِزَيْدِ بْنِ الْحَسَنِ فَأَقْرَأَهُ الْكِتَابَ- فَقَالَ أَعْطَاهُ وَ أَرْضَاهُ فَقَالَ عَبْدُ الْمَلِكِ فَهَلْ تَعْرِفُ أَمْراً غَيْرَ هَذَا- قَالَ نَعَمْ عِنْدَهُ سِلَاحُ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم وَ سَيْفُهُ وَ دِرْعُهُ وَ خَاتَمُهُ وَ عَصَاهُ وَ تَرِكَتُهُ- فَاكْتُبْ إِلَيْهِ فِيهِ فَإِنْ هُوَ لَمْ يَبْعَثْ بِهِ- فَقَدْ وَجَدْتَ إِلَى قَتْلِهِ سَبِيلًا- فَكَتَبَ عَبْدُ الْمَلِكِ إِلَى الْعَامِلِ- أَنِ احْمِلْ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ مُحَمَّدِ بْنِ عَلِيٍّ أَلْفَ أَلْفِ دِرْهَمٍ- وَ لْيُعْطِكَ مَا عِنْدَهُ مِنْ مِيرَاثِ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم فَأَتَى الْعَامِلُ مَنْزِلَ أَبِي فَأَقْرَأَهُ الْكِتَابَ فَقَالَ أَجِّلْنِي أَيَّاماً- قَالَ نَعَمْ فَهَيَّأَ أَبِي مَتَاعاً ثُمَّ حَمَلَهُ وَ دَفَعَهُ إِلَى الْعَامِلِ- فَبَعَثَ بِهِ إِلَى عَبْدِ الْمَلِكِ وَ سُرَّ بِهِ سُرُوراً شَدِيداً- فَأَرْسَلَ إِلَى زَيْدٍ فَعَرَضَ عَلَيْهِ- فَقَالَ زَيْدٌ وَ اللَّهِ مَا بَعَثَ إِلَيْكَ- مِنْ مَتَاعِ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قَلِيلًا وَ لَا كَثِيراً- فَكَتَبَ عَبْدُ الْمَلِكِ إِلَى أَبِي أَنَّكَ أَخَذْتَ مَالَنَا- وَ لَمْ تُرْسِلْ إِلَيْنَا بِمَا طَلَبْنَا- فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبِي أَنِّي قَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكَ بِمَا قَدْ رَأَيْتَ- فَإِنْ شِئْتَ كَانَ مَا طَلَبْتَ وَ إِنْ شِئْتَ لَمْ يَكُنْ- فَصَدَّقَهُ عَبْدُ الْمَلِكِ وَ جَمَعَ أَهْلَ الشَّامِ- وَ قَالَ هَذَا مَتَاعُ رَسُولِ اللَّهِ صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم قَدْ أُتِيتُ بِهِ- ثُمَّ أَخَذَ زَيْداً وَ قَيَّدَهُ وَ بَعَثَ بِهِ- وَ قَالَ لَهُ لَوْ لَا أَنِّي أُرِيدُ لَا أُبْتَلَى بِدَمِ أَحَدٍ مِنْكُمْ لَقَتَلْتُكَ- وَ كَتَبَ إِلَى أَبِي بَعَثْتُ إِلَيْكَ بِابْنِ عَمِّكَ فَأَحْسِنْ أَدَبَهُ- فَلَمَّا أُتِيَ بِهِ قَالَ أَبِي وَيْحَكَ يَا زَيْدُ- مَا أَعْظَمَ مَا تَأْتِي بِهِ وَ مَا يُجْرِي اللَّهُ عَلَى يَدَيْكَ- إِنِّي لَأَعْرِفُ الشَّجَرَةَ الَّتِي نُحِتَ مِنْهَا وَ لَكِنْ هَكَذَا قُدِّرَ- فَوَيْلٌ لِمَنْ أَجْرَى اللَّهُ عَلَى يَدَيْهِ الشَّرَّ- فَأُسْرِجَ لَهُ فَرَكِبَ أَبِي وَ نَزَلَ مُتَوَرِّماً فَأَمَرَ بِأَكْفَانٍ لَهُ- وَ كَانَ فِيهِ ثِيَابٌ أَبْيَضُ أُحْرِمُ فِيهِ وَ قَالَ اجْعَلُوهُ فِي أَكْفَانِي- وَ عَاشَ ثَلَاثاً ثُمَّ مَضَى علیه‌السلام لِسَبِيلِهِ- وَ ذَلِكَ السَّرْجُ عِنْدَ آلِ مُحَمَّدٍ مُعَلَّقٌ- ثُمَّ إِنَّ زَيْدَ بْنَ الْحَسَنِ بَقِيَ بَعْدَهُ أَيَّاماً فَعَرَضَ لَهُ دَاءٌ- فَلَمْ يَزَلْ يَتَخَبَّطُ وَ يَهْوِي وَ تَرَكَ الصَّلَاةَ حَتَّى مَات‏

و قطب راوندى به سند معتبر از حضرت صادق علیه‌السلام روايت كرده است كه چون شب وفات پدر بزرگوارم شد و حال او متغيّر گرديد، چون آب وضوء آن حضرت را هر شب نزديك رختخواب او می‌گذاشتند دو مرتبه فرمود كه: بريز آب را، مردم گمان كردند كه حضرت از بيهوشى تب اين سخن می‌فرمايد، من رفتم و آب را ريختم ديدم كه موشى در آن آب افتاده بود و حضرت به نور امامت در آن حالت دانسته بود. لَمَّا كَانَتِ اللَّيْلَةُ الَّتِي قُبِضَ فِيهَا أَبُو جَعْفَرٍ قَالَ يَا بُنَيَّ هَذِهِ اللَّيْلَةُ وُعِدْتُهَا وَ قَدْ كَانَ وَضُوؤُهُ قَرِيباً قَالَ أَرِيقُوهُ أَرِيقُوهُ فَظَنَنَّا أَنَّهُ يَقُولُ مِنَ الْحُمَّى فَقَالَ يَا بُنَيَّ أَرِقْهُ فَأَرَقْنَاهُ فَإِذَا فِيهِ فَأْرَة « الخرائج، ج ۲، ص ۷۱۱؛ بحار الأنوار، ج ۴۶، ص ۲۱۴»

و كلينى به سند صحيح روايت كرده است كه حضرت امام محمّد باقر علیه‌السلام هشت صد درهم براى تعزيه و ماتم خود وصيّت فرمود. « الكافى، ج ۳3، ص ۲۱۷» و به سند موثق از حضرت صادق علیه‌السلام روايت كرده است كه پدرم گفت: قَالَ لِي أَبِي يَا جَعْفَرُ أَوْقِفْ لِي مِنْ مَالِي كَذَا وَ كَذَا لِنَوَادِبَ تَنْدُبُنِي عَشْرَ سِنِينَ بِمِنًى أَيَّامَ مِنًى اى جعفر از مال من مقداری وقف بكن براى ندبه كنندگان كه ده سال در منا در موسم حجّ بر من ندبه و گريه كنند، و رسم ماتم را تجديد نمايند و بر مظلوميّت من زارى كنند. « الكافى، ج ۵، ص ۱۱۷؛ بحار الأنوار، ج ۴۶، ص ۲۲۰»

امام محمد باقر علیه‌السلام در سال ۵۷ هجری به دنیا آمد، مدت چهار سال با جدش حسين علیه‌السلام بود و با چشم خویش وقایع عاشورا را دید پس از آن سى و نه سال با پدر بزرگوارش حضرت على بن الحسين علیه‌السلام زندگانی کر و از او بهره جست و بعد از شهادت پدر هجده سال زندگی کردند و به عنوان پنجمین جانشین پیامبر صلی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلم به هدایت و رهبری مردم پرداخت. مدت امامت آن جناب مصادف با بقيه حكومت وليد بن عبد الملك و بعد از او سليمان بن عبد الملك و عمر بن عبد العزيز و يزيد بن عبد الملك و هشام ابن عبد الملك در هنگام حكومت هشام از دنيا رفت‏. علامه مجلسی، بحارالأنوار ج ۴۶ ص ۲۱۲.